نوشته های برچسب خورده با ‘مجاهدین خلق’

سایت کلمه در روز شنبه، ۱۸ دی، یادداشت یکی از مخاطبانش را بر روی سایت خود منتشر کرد. قبلن اینگونه رفتارها را از روزنامه و خبرگزاری های وابسته به حاکمیت دیده بودیم. بارها رخ داده است که روزنامه کیهان در قالب تلفن یا درخواست های مخاطبانش، خواسته های خود را منتشر کرده و یا در منش تیم سردبیری سایت هایی چون رجانیوز، اینگونه رفتار‌ها به کرار دیده شده است. اما حال در پی چه رخدادی است که سردبیر سایت کلمه (ابولفضل فاتح) تصمیم به انتشار یادداشت یکی از مخاطبانش گرفته؟  سوالی که پاسخ آن را با مروری بر سیاست های سایت کلمه می توان یافت. بسیاری سایت کلمه را، تریبون مستقیم میرحسین موسوی می خوانند اما زهرا رهنور چنین عقیده‌ای ندارد و می گوید: همین جا می‌گویم که من با «سایت کلمه» در ارتباط مستقیم نیستم. اما اگر سایت کلمه با میرحسین موسوی ارتباط مستقیمی هم نداشته باشد، اندیشه های مشترک‌شان این شبهه را بر‌می‌انگیزد که با یکدیگر ارتباط تنگاتنگ دارند. دلبستگی میرحسین موسوی به خمینی بر هیچ‌کس پوشیده نیست تا جایی که در بسیاری از پیام/بیانیه/مصاحبه‌ ها از اندیشه های «امام راحل» صحبت به میان می آورد. اما این بار نه  گفته های موسوی، نه مقاله های تیم تحریریه سایت کلمه، بلکه یادداشت یکی از مخاطبان سایت کلمه به سبک و سیاق کیهانی در دفاع و توجیه عملکرد ده ساله خمینی در راس قدرت و نقش رهبری نظام منتشر شده است.

نگارنده یا همان مخاطب کلمه در یادداشتی با تیتر: «میراث امام(ره)، اکبر گنجی و اخلاق زدایی از عرصه سیاست»در کنار انتقاد از برنامه پرگار( میراث روح الله خمینی چیست)از زیرپاگذاشتن اخلاق تحلیل و تفسیر اکبر گنجی از سخنان آیت‌الله خمینی گلایه مند است و اینگونه می نویسد:

اما آن چه این تجربه شیرین را بسیار تلخ کرد، مواجهه با متن مورد استناد آقای گنجی بود. متنی که نه تنها ناقص و گزینشی مورد استناد قرار گرفت، به شرایط زمانی و موقعیت سیاسی بیان آن سخنان نیز اشاره‌ای نمی‌شود. تاریخ ایراد سخنرانی مورد استناد، ۲۷/۵/۱۳۶۰ است، یعنی کمتر از دو ماه بعد از اعلان جنگ مجاهدین خلق و آغاز ترورها، در شرایطی که تنها یک ماه و بیست روز از ترور مجموعاً ۷۲ نفر از نیروهای نظام (اعم از رئیس قوه قضائیه، نمایندگان مجلس شورای ملی و مدیران دولت) می گذرد و در فضایی که ده روز پس از این سخنان، هم رییس جمهور و هم نخست وزیر همین کشور ترور می شوند!

نگارنده معتقد است واکنش خشونت بار و انقلابی آیت الله خمینی، سه سال پس از پیروزی انقلاب در واکنش به اعلان جنگ مجاهدین خلق صورت گرفته است. در اینجا دو ایراد کلی وارد است. نکته اول اشاره به اعلان جنگ مجاهدین خلق است که ایراد تاریخی دارد و سندی در مورد اعلان جنگ از طرف این سازمان وجود ندارد بلکه این مدعای سی ساله جمهوری اسلامی است که مادام برقراری قدرت حاکمیت فعلی، چنین نقل خواهد شد و حتا اگر بپذیریم که اعلان جنگی صورت گرفته، بخشی از قصور بر گردن شخص خمینی است. چرا که در آن روزها، رجوی از طرف سازمان مجاهدین خلق به رئیس جمهور وقت (بنی صدر) نامه می نویسد و تقاضای تامین امنیت در قبال تحویل اسلحه می کند اما بنی صدر به دستور خمینی ناتوان از دادن چنین قولی می شود تا جایی که بنی صدر در نشست خبری خود می گوید: توانا به دادن تأمین نیستم.

در گام بعدی می توان به سلسله توجیهات خطاهای ماندگار و اثرگذار خمینی برخورد. مخاطب سایت کلمه معتقد است در فضای خون و خونریزی و ترور شخصیت های ارشد نظام، نمی توان ایرادی بر سرشت رفتاری آقای خمینی وارد دانست اما نگارنده فراموش کرده اند که در همان روزها، محبوبین سابق آیت الله خمینی (بازرگان و همراهان وی در حزب نهضت آزادی) که وی او را بیچاره خطاب می کند، خمینی را از آفت اینگونه رفتارها برحذر داشته. توجیه پوک و پوچی است که واکنش انقلابی و خشونت‌آمیز بلندپایه ترین مقام حکومت را متاثر از رفتارهای گروه خشن و افراطی اخلال‌گر دانست. رفتار یک مقام سیاست مدار بایستی به دور از فضا و نگرش عوام باشد تا مُسکنی باشد بر فضای رادیکال جامعه.

اما اگر از گفته های به جای مانده از خمینی بگذریم باید گفت که همه خوب حرف می زنند اما مهم کارنامه باقی مانده در میدان عملی است. تئوری به خودی خود چنان محکم نیست که بتوان به آن اتکا کرد اما وقتی در کنار تئوری، آزمایش و تجربه قرار گیرد، می توان به نتیجه استناد کرد. اگر صحبت های عمرالبشیر و معمر قذافی، حلاجی شود شاید بتوان کتابچه ای از زیباترین فرامین حقوق بشر جمع آوری کرد اما وقتی پا به عرصه نتیجه عملی می گذاریم، همان می شود که جهان بازگو می کند. عمرالبشیر می شود متهم به نسل کشی در دارفور و رهبر کودتا بر علیه نخست وزیر قانونی وقت سودان و عمر قذافی می شود زن باره دیکتاتور مشهور که حتا رویای لمس تفکراتش همه را به وحشت می اندازد. شاید بهترین نتیجه از حکومت ده ساله خمینی، از تجزیه و تحلیل رفتارهای عملی وی به دست آید وگرنه گفته های وی تمامن تناقضات کریه‌الطعمی است که فضای تحلیل را برای فرارهای تلخ از پاسخگویی و توجیه، مهیا می کند.

در پایان نمونه ای از سخنان آیت الله خمینی که پارادوکس در آن موج می زند و سوال اینکه مدافعان و منتقدان آیت الله خمینی اگر بخواهند تنها بر پایه گفته های وی بر سفره بحث و گفتگو بنشینند، چگونه می توانند همدیگر را متقاعد کنند؟

تعجب مي كنم كه اين دولت(رژيم گذشته) چگونه فكر مي‌كند…در نظر دارند قاچاقچيان هروئين را اعدام كنند. اين موضوع نه تنها خلاف اسلام است. خلاف انسانيت هم هست. (کتاب ولايت فقيه، نجف 1355)

اينهايي كه مواد مخدر مي‌فروشند شرعاً مستوجب اعدامند و بايد بدون هيچ تاخيري اعدام شوند. هيچ ترحمي هم در مورد آنها جايز نيست.(سخنراني، 30 ارديبهشت 1359)

یا

اگر دانشگاه ما يك دانشگاه صحيحي بود جوان هاي ما را كه در دانشگاه مي‌خواهند حرف حقي بزنند خفه نمي‌كردند، دانشگاهي كه بر آن حكومت كنند دانشگاه نمي‌شود. محيط علم بايد آزاد باشد…اساتيد دانشگاه نمي‌توانند آن طور كه مي‌خواهند به كار خودشان ادامه بدهند. دانشجويان دانشگاه‌ها هم نمي‌توانند به كار خودشان آن طور كه مي‌خواهند ادامه بدهند. دولت براي تحميل قدرت خودش تشبث مي‌كند به يك عده چماق به دست. هر گونه آزادي را از دانشجويان گرفته اند.(6 مهر 1356، نجف…نوفل لوشاتو، 3 آبان 1357)

ريشه تمام مصيبت هايي كه تاكنون براي بشر پيش آمده از دانشگاه ها بوده است.همه مصيبت‌هايي كه در دنيا پيدا شده از متفكرين و متخصصين دانشگاهي است. اگر به اسلام علاقه داريد بدانيد كه خطر دانشگاه از خطر بمب خوشه‌اي بالاتر است… ما هرچه مي‌كشيم از اين طبقه اي است كه ادعا مي‌كند دانشگاه رفته ايم و روشنفكريم و حقوقدانيم. هرچه مي‌كشيم از اينها است. ( 27 آذر1359… قم، 1 مرداد 1358)

انقلاب 57 ايران با حمايت گروه هاي سياسي مختلف با نقطه اشتراك مخالفت با شاه، به پيروزي رسيد. آرتور باوئر انقلاب را آن دسته از تلاش هاي موفق و ناموفق كه به منظور ايجاد تغييراتي در ساختار جامعه، از طريق خشونت انجام ميگيرد، تعريف مي كند.انقلاب اسلامي نيز از اين قاعده مستثنا نبوده و اكثر گروه ها و احزاب فعال در آن روزها، اعتقاد به فعاليت مسلحانه داشتنه اند.از جبهه هاي كارگري تا اسلام گرايان، همگي راه رسيدن به اهداف خود را در مبارزه مسلحانه و همراه با خشونت مي ديدند و در نهايت با روزهايي طوفاني و خونين، انقلاب به ثمر نشست. در پشت تفكرات مسلحانه انقلاب 57، انديشه هاي علي شريعتي، مطهري، بهشتي، خميني و ديگر اسلام گرايان به راحتي ديده مي شود. دكتر شريعتي از جمله كساني بود كه توانست با دستاويز شدن به اسلام و نشان دادن روح تشيع در شهادت، ايدئولوژي جديدي را پايه گذاري كند ولي در مقابل آن با به تحرير در آورن اسلامي لطيف و رحيم همراه با نثرهاي شاعرانه سعي در زيبا نشان دادن اسلام نيز داشت. از طرفي مطهري با سخنراني هاي هيجاني و تند خود فضاي حاكم را به شدت راديكال مي كرد. در حالي كه خميني تنها به رژيم پهلوي با اعلاميه ها و سخنراني هايش به صورت خيلي ساده و در اصطلاح آخوندي مبارزه مي كرد،اما بار فرهنگي انقلاب را شريعتي ومطهري به دوش مي كشيدند.

بسياري از انقلابيون آن دوره وامدار تفكرات اسلامي بودند و در نتيجه وامداران اسلام، هر گاه خود را حق مي پنداشتند براي حصول به هدفشان و مبارزه با دشمنشان، متوسل به مبارزه مسلحانه مي شدند.در اين مطلب سعي دارم به همان تفكر حاكم بر انقلاب و انقلابيون بپردازم.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي، همانند ديگر انقلاب هاي خونين، تصفيه حساب هاي شخصي و در پي آن شكستن اتحاد موجود قبل از پيروزي آغاز شد و با دور افتادن گروه ها و احزاب شريك در انقلاب و مطرود خوانده شدن برخي از آن ها همانند مجاهدين خلق و يا گروه فرقان، آن ها براي بازگشت به عرصه سياسي كشور دست به اقدامات مسلحانه زدند اما تمام بحث در اينجا است كه آيا تنها مطرودين و مغضوبین ذكر شده پتانسيل مبارزه بر عليه نظام به صورت مسلحانه را داشتند يا خير؟

 

حبیب الله بیطرف و معصومه ابتکار در حمله به سفارت آمریکا

حبیب الله بیطرف و معصومه ابتکار در حمله به سفارت آمریکا

 

نيروهاي موسوم به خط امام يا همان اصلاح طلبان امروزي، آن روزها بر خلاف همرزمان سابق شان، مورد حُب رهبر جمهوري اسلامي(خميني) قرار داشتند. آن ها با توسل به خشونت و فراقانوني بودن خود در آن مقطع زمانی به دليل حمايت خمینی، به سفارت آمريكا حمله مي برند. تفكرات خشونت طلبانه و حس فراقانوني نيروهاي خط امامي ها به قدري مشخص است كه در مقابل دولت آن زمان ايستادگي مي كنند و دولت كه با اين حركات مخالف است مجبور به استعفا مي شود.

 

پرتاب گوجه فرنگی به سفارت انگلیس توسط بسیجیان

پرتاب گوجه فرنگی به سفارت انگلیس توسط بسیجیان

 

دسته دوم اصولگرايان امروزي هستند كه آنان نيز هر گاه روي كار آمده اند حتي در مقطع فعلي از خشونت در حق مخالفان خود مضايقه نکرده اند. نيروي هاي بسيجي امروزي از لحاظ خشونت طلبي و خصلت فراقانوني بودن، همانند نيروهاي خط امامي سابق هستند. اين ها نيز در هر دولت و زمانه اي با تكيه بر رهبري نظام به راحتي هرچه تمام تر به رفتارهای خشونت آميز خود ادامه مي دهند( كم نيستند اخبار روزانه مبني بر پرتاب تخم مرغ بر فلان سفارت و كندن تابلو و بالارفتن از ديوار بهمان سفارت).

در اين ميان نيروهاي وابسته به حزب نهضت آزادي ايران بوده اند كه بعد از انقلاب پس از اینکه از قدرت کنار گذاشته شدند و به نوعی مورد خشم خمینی قرار گرفتند، به دنبال چنين تفكراتي نبوده اند و البته برخي منابع از آن خبر مي دهند، در زماني كه بختيار حاضر به مذاكره و جلوگيري از رخداد انقلاب شد، نيروهاي حزب نهضت آزادي، موافق با مذاكره با بختيار و جلوگيري از انقلاب بودند.

اصلاح طلبان اين روزها با توجه به گفته ها و شعار هاي رهبرانشان از مبارزه با خشونت روي بر گردانده اندو شعار هاي از قبيل «زنده باد مخالف من» سر مي دهند اما اصولگرايان هنوز به تفكرات سابق خود يا همان اصولشان پايبندند. در اينجا دو سوال مطرح است:

آيا اصلاح طلبان در مقطع فعلي به دليل نداشتن قدرت و تكيه گاه محكم سياسي چنين شعار هايي مي دهند؟

و ديگر سوال اينكه اگر ديگر گروه هاي  انقلابي به طور مثال،اصلاح طلبان و اصولگرايان مورد غضب رهبري آن موقع نظام(خميني) قرار مي گرفتند، به سرنوشتي شبيه به مجاهدين خلق دچار مي شدند؟