نوشته های برچسب خورده با ‘انقلاب اسلامی’

این روزها که نگاهی به تحولات مصر می اندازیم، به دیکتاتور خیال‌پرداز دیگری می‌رسیم که حسابش از دیگر دیکتاتورهای زمانه سوا نیست. من نه تحلیل‌گر جهان اعرابم و نه جستجوگری بر رخدادهای خاورمیانه. من از مصر همان اندازه می دانم که بسیاری دیگر می دانند. هر آنچه از مصر معاصر می دانم، ختم می شود به جمال عبدالناصر، انور سادات و ترورش که منجر به قدرت یافتن حسنی مبارک شد. خیلی که به مغزم فشار بیاورم، می توانم ریشه های سیدِقطب را در تفکرات رهبر ناخواسته وطنم بیابم. در اینجا تنها می خواهم چندخطی همراه با تصاویر بنویسم تا وجه تشابه دیکتاتورها را به قیاس بگذارم.

57 سال پیش، زمانی که تلاش بر آن بود تا دولت دکتر مصدق با کودتا از سپهر سیاسی ایران کنار گذاشته شود به نوعی برای اولین بار شاهد نیروهایی  بودیم که در پوشش عامه جامعه اما با پشتوانه حکومتی، شگرد جدیدی از هوچیگری را به اجرا درآوردند. شعبان جعفری معروف به «شعبان بی مخ»همراه با  دار‌ودسته قداره کش‌ش به خیابان و کوچه و بازار آمدند و با پشتیبانی  زاهدی، مصدق را از قدرت کنار زدند. محمدرضا پهلوی پس از 28 مرداد، چنان بر مرکب استبداد نشست و کورکورانه تاخت که دیری نپایید که مرکب قدرت رَم کرد و خودش را نیز بر زمین کوفت. چند سالی پس از کودتا 28 مرداد، نمایی دیگر از دیکتاتوری محمدرضاشاه به نمایش گذاشته شد و او فرمان به یک حزبی شدن ایران داد. شاید آخرین پرده‌ی نمایش دیکتاتوری شاه سابق، نمایش تجمع مهندسی شده تبریز بود که در سال پایانی سلطنت محمدرضا شاه و در پی اعتراضات و تجمعات مردمی در روند انقلاب 57، به نمایش گذاشته شد تا جوابی باشد برای مخالفان بیشمارشان… همه و همه انجام شد اما در نهایت، سوت قطار بی برگشت حکومت پهلوی به صدا در آمد.

این روزها مقارن است  با پیروزی انقلاب اسلامی، انقلابی که دیری نپایید که اهالی اش شدند همان نا اهلانی که مبادا انقلاب به دستشان بیافتد!  خو و منش دیکتاتوری نظام اسلامی نیز دیری نپایید که به نمایش گذاشته شد. حدود سی سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در پی برگزاری انتخاباتی همراه با دروغ و دغل، بلوایی به پا شد و همه چیز منجر به حضور خیابانیِ دسته هایِ مختلفِ مخالف نظام شد. به رسم روزگار، تاریخ مرحله به مرحله تکرار شد. «شعبان بی‌مخ»ها به خیابان ها گسیل شدند تا جوابی باشند برای میلیون ها معترض. این بار «شعبان بی‌مخ»ها، به عوض پشتیبانی شخصی چون زاهدی، نام بسیج را یدک می کشیدند اما ابزارشان همان ابزار بیش از 50 سال پیش بود. چوب و چماق هنوز از مُد نرفته است. از آن جهت که تاریخ بایستی مو به مو تکرار می شد، تجمعات حکومتی نیز برگزار شد که هر بار در آن به منوال حکومت پهلوی، برای مردم معترض نام و برچسبی در نظر گرفته شد. از خس و خاشاک پس از انتخابات شروع شد و به حماسه نه دی و فتنه سبز ختم شد. در خلال این امور، فرمان تک حزبی شدن جامعه نیز از طرف رئیس جمهور تقلبی نیز صادر شد.

بازگردیم به تحولات اخیر مصر. وقتی از شبکه الجزیره، اخبار مصر را دنبال می کردم ناگهان با خبر از «شعبان بی مخ»های مصری شدم که با اسب و شتر بر جماعت معترض به شکلی وحشیانه حمله کردند. همان موقع بود که تلنگر قیاس دیکتاتورها به ذهنم خورد. وقتی بازگشتم و در لابه‌لای اخبار آرشیوی مصر جستجو کردم، یافتم که مصر هم از صدقه سرِ حسنی مبارک، از سال ها پیش اسیر تک حزبی و یک صدایی شده است.

و اما در روزهای آینده باید منتظر تظاهرات و تجمع مهندسی شده دیکتاتور مصری باشیم تا ببینیم حسنی مبارک در اجرایِ عملیِ اصول دیکتاتوری نمره چند می آورد. آیا به پای دیکتاتور ما می رسد؟ آیا می تواند عنوان شاگرد اولی مکتب استبداد را از دیکتاتور وطنی بستاند و بر جایگاه نخست بایستد؟

— — — — — — — — — — — — — — — — — — — — — — — — — — — — — — — —

پ ن:
بخشی از تصویر بریده روزنامه، برگرفته از وبلاگ مصائب آنا

انقلاب 57 ايران با حمايت گروه هاي سياسي مختلف با نقطه اشتراك مخالفت با شاه، به پيروزي رسيد. آرتور باوئر انقلاب را آن دسته از تلاش هاي موفق و ناموفق كه به منظور ايجاد تغييراتي در ساختار جامعه، از طريق خشونت انجام ميگيرد، تعريف مي كند.انقلاب اسلامي نيز از اين قاعده مستثنا نبوده و اكثر گروه ها و احزاب فعال در آن روزها، اعتقاد به فعاليت مسلحانه داشتنه اند.از جبهه هاي كارگري تا اسلام گرايان، همگي راه رسيدن به اهداف خود را در مبارزه مسلحانه و همراه با خشونت مي ديدند و در نهايت با روزهايي طوفاني و خونين، انقلاب به ثمر نشست. در پشت تفكرات مسلحانه انقلاب 57، انديشه هاي علي شريعتي، مطهري، بهشتي، خميني و ديگر اسلام گرايان به راحتي ديده مي شود. دكتر شريعتي از جمله كساني بود كه توانست با دستاويز شدن به اسلام و نشان دادن روح تشيع در شهادت، ايدئولوژي جديدي را پايه گذاري كند ولي در مقابل آن با به تحرير در آورن اسلامي لطيف و رحيم همراه با نثرهاي شاعرانه سعي در زيبا نشان دادن اسلام نيز داشت. از طرفي مطهري با سخنراني هاي هيجاني و تند خود فضاي حاكم را به شدت راديكال مي كرد. در حالي كه خميني تنها به رژيم پهلوي با اعلاميه ها و سخنراني هايش به صورت خيلي ساده و در اصطلاح آخوندي مبارزه مي كرد،اما بار فرهنگي انقلاب را شريعتي ومطهري به دوش مي كشيدند.

بسياري از انقلابيون آن دوره وامدار تفكرات اسلامي بودند و در نتيجه وامداران اسلام، هر گاه خود را حق مي پنداشتند براي حصول به هدفشان و مبارزه با دشمنشان، متوسل به مبارزه مسلحانه مي شدند.در اين مطلب سعي دارم به همان تفكر حاكم بر انقلاب و انقلابيون بپردازم.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي، همانند ديگر انقلاب هاي خونين، تصفيه حساب هاي شخصي و در پي آن شكستن اتحاد موجود قبل از پيروزي آغاز شد و با دور افتادن گروه ها و احزاب شريك در انقلاب و مطرود خوانده شدن برخي از آن ها همانند مجاهدين خلق و يا گروه فرقان، آن ها براي بازگشت به عرصه سياسي كشور دست به اقدامات مسلحانه زدند اما تمام بحث در اينجا است كه آيا تنها مطرودين و مغضوبین ذكر شده پتانسيل مبارزه بر عليه نظام به صورت مسلحانه را داشتند يا خير؟

 

حبیب الله بیطرف و معصومه ابتکار در حمله به سفارت آمریکا

حبیب الله بیطرف و معصومه ابتکار در حمله به سفارت آمریکا

 

نيروهاي موسوم به خط امام يا همان اصلاح طلبان امروزي، آن روزها بر خلاف همرزمان سابق شان، مورد حُب رهبر جمهوري اسلامي(خميني) قرار داشتند. آن ها با توسل به خشونت و فراقانوني بودن خود در آن مقطع زمانی به دليل حمايت خمینی، به سفارت آمريكا حمله مي برند. تفكرات خشونت طلبانه و حس فراقانوني نيروهاي خط امامي ها به قدري مشخص است كه در مقابل دولت آن زمان ايستادگي مي كنند و دولت كه با اين حركات مخالف است مجبور به استعفا مي شود.

 

پرتاب گوجه فرنگی به سفارت انگلیس توسط بسیجیان

پرتاب گوجه فرنگی به سفارت انگلیس توسط بسیجیان

 

دسته دوم اصولگرايان امروزي هستند كه آنان نيز هر گاه روي كار آمده اند حتي در مقطع فعلي از خشونت در حق مخالفان خود مضايقه نکرده اند. نيروي هاي بسيجي امروزي از لحاظ خشونت طلبي و خصلت فراقانوني بودن، همانند نيروهاي خط امامي سابق هستند. اين ها نيز در هر دولت و زمانه اي با تكيه بر رهبري نظام به راحتي هرچه تمام تر به رفتارهای خشونت آميز خود ادامه مي دهند( كم نيستند اخبار روزانه مبني بر پرتاب تخم مرغ بر فلان سفارت و كندن تابلو و بالارفتن از ديوار بهمان سفارت).

در اين ميان نيروهاي وابسته به حزب نهضت آزادي ايران بوده اند كه بعد از انقلاب پس از اینکه از قدرت کنار گذاشته شدند و به نوعی مورد خشم خمینی قرار گرفتند، به دنبال چنين تفكراتي نبوده اند و البته برخي منابع از آن خبر مي دهند، در زماني كه بختيار حاضر به مذاكره و جلوگيري از رخداد انقلاب شد، نيروهاي حزب نهضت آزادي، موافق با مذاكره با بختيار و جلوگيري از انقلاب بودند.

اصلاح طلبان اين روزها با توجه به گفته ها و شعار هاي رهبرانشان از مبارزه با خشونت روي بر گردانده اندو شعار هاي از قبيل «زنده باد مخالف من» سر مي دهند اما اصولگرايان هنوز به تفكرات سابق خود يا همان اصولشان پايبندند. در اينجا دو سوال مطرح است:

آيا اصلاح طلبان در مقطع فعلي به دليل نداشتن قدرت و تكيه گاه محكم سياسي چنين شعار هايي مي دهند؟

و ديگر سوال اينكه اگر ديگر گروه هاي  انقلابي به طور مثال،اصلاح طلبان و اصولگرايان مورد غضب رهبري آن موقع نظام(خميني) قرار مي گرفتند، به سرنوشتي شبيه به مجاهدين خلق دچار مي شدند؟

آقای موسوی سلام، از اینکه باز هم مزاحمتان شدم شرمنده، این روزها هر چه اس ام اس می زنم که جواب نمی دهید، شماره منزل تان را هم که ندارم، از این شد که بازم نوشتم شاید به دستتان برسد.

همانطور که می دانید من یک سکولارم و به دنبال اصلاح نظام و در پی آن برقراری یک نظام سکولار، البته اگر خدا قبول کند یکی از کوچکترین اعضاء جنبش سبز. آقای موسوی ما با یک دار و دسته خونخوار قمار باز روبه رو هستیم. دار و دسته ولی امر مسلمین بر سر همه چیز این مملکت قمار کرده  و همه را باخته اند، اما هنوز هم هوس قمار جدید و ماجراجویی تازه در سر دارند و اینگونه مملکت را به تباهی نزدیک تر می کنند.

بارها از تکثر جنبش سبز حرف زده ایم و اینکه این تکثر باعث گوناگونی در آن شده است. بیش از یک سال پیش رای های ما دزدیده شد و ما به دنبال رای هایمان شدیم، وقتی کار به خونریزی کشید، طیف های معترض دیگر نیز برخلاف ما به ما پیوستند و بخشی از بدنه جنبش را تشکیل دادند.بعضی ها در این مدت زمان سعی داشتند جنبش را انحصاری کنند و هر از گاهی صحبت راندند که فلانیسم جزء جنبش نیست، فلان ها که می خواهند ولایت فقیه حذف شود از ما نیستند و فلان های دیگر و دیگر. این ها هنوز موفق به شکستن اتحاد نشده اند و ما در حال حاضر جنبشی داریم تشکیل شده از اصلاح طلب، سکولار، سلطنت طلب و بسیاری دیگر( به قول همسر گرامیتان، هر مبارزه ای در قالب مسالمت آمیز و بدون خشونت می تواند بخشی از جنبش سبز به حساب آید)، اما همه متحد.

متاسفانه این اتحاد تنها بر حول یک محور تشکیل شده است که ممکن است با از بین رفتن نقطه اشتراک، اتحاد ما نیز از بین برود و آن هم چیزی نیست به جز نفرت از خامنه ای و دار و دسته ی قماربازش. حال ما فرض را بر آن می گیریم  که چندی دیگر پیروز می شویم و ولی امر مسلمین را شکست می دهیم، آنگاه آن محور اتحاد از بین رفته است و دیگر چیزی در میان ما به عنوان نقطه اشتراک وجود ندارد.

آقای موسوی، سوالم اینجاست که آیا به اتحاد بعد از پیروزی فکر کرده اید؟ آقای موسوی من هنوز به رهبری شما خوشبینم اما دوست دارم نیم نگاهی به سرگذشت انقلاب شکوهمند اسلامی داشته باشیم. مرحوم بازرگان می گوید: انقلاب ایران دارای سه رهبر بود . رهبر مثبت (آقای خمینی) ، رهبر منفی (شاه) و رهبر فرهنگی- فکری-عقیدتی-عاطفی- عملی-تدارکاتی (شریعتی). جبهه معترضین در آن روزها نیز گوناگون بود و شامل طیف های مختلفی می شد اما همه بر سر سرنگونی شاه(محمد رضا پهلوی) متفق القول بودند. پس از سرنگونی شاه و از بین رفتن نقطه اشتراک و محور اتحاد، انقلاب در همان آغاز درگیر بلعیدن فرزندان خود شد و مرزبندی ها شروع شد.

حال شما چون خمینی آن دوران و رهبر مثبت، خامنه ای همان رهبر منفی و موج بزرگ اندیشمندان و تحلیل گران در کنار فضای اینترنتی نقش رهبر فرهنگی- فکری-عقیدتی-عاطفی- عملی-تدارکاتی را ایفا می کنید. تقاضای من از شما این است که به فکر اتحادی ناگسستنی باشید تا نعوذم بالله پس از پیروزی و فتح کاخ مرمرین دلیلی بر جان هم افتادن و تصفیه حساب شخصی وجود نداشته باشد.

من التبع الهدی

سیاوش

دوباره جمعه شد و نیامد، اما مثل همیشه احمد خاتمی پشت تریبون نماز جمعه در افشانی کرد. چند وقتی است که احمد خاتمی چند شغله شده و شب ها نیز به عنوان لولو برای ترساندن بچه ها استفاده می شود. همین چند وقت پیش بود که یکی از اقوام به طفل نازنینش گفت: اگه زود نخوابی به احمد لولو میگم بیاد بخورتت، امیدوارم این لولو همان لولو نباشد که ممه را به یغما برد.

بگذریم، در روزگاری که ملک عبدالله، پادشاه عربستان سخن از اصلاحات تدریجی کشورش می گویدو  وعده می دهد که عربستان به سایر جهان نزدیکتر شود، احمد خاتمی از دوچرخه سواری زنان در ایران ابراز نگرانی می کند، ابتدا از شاه عبدالله واقعن عظیم عربستان بابت مواظعش تشکر می کنم و پس از آن خدمت بلندگوی دریده نمازجمعه عرض می کنم، قربان آن دهان نقلی شما بروم، جوش نزن، شیرت خشک می شود و آنگاه در این کمبود ممه، عده ای حیران، به دنبال ساندیس می افتند.

حکومتی که زن را ضعیفه و جنس دوم می داند و حتی از دوچرخه سواری آن می ترسد، طبیعی است که از تبدیل شدن یک زن به نماد یک جنبش اعتراضی هراس داشته باشد و بیش از یک سال از این بابت  نتوانسته باشد حتی پلک به هم بزند. اینکه حکومت از طرف یک زن یک نافرمانی مدنی و عرفی ببیند بسیار برایش گران تر خواهد بود تا این نافرمانی عرفی و مدنی از طرف یک مرد صورت پذیرد. به طور مثال در مدرسه ای یک شاگرد که از دید مدیر مدرسه ضعیف ترین محسوب می شود،قد علم می کند و مدیر مدرسه را به لجن می کشد، آن هم جلوی دیگر شاگردها و این برای آن مدیر درناک تر از آن است که این قدعلم کردن از طرف یک شاگرد معمولی صورت گیرد. این مثالی است از نگاه حکومت حاکم و هرجای دیگر که زن را ضعیفه می داند و ناتوان از چنین حرکات اعتراضی.

دوچرخه سواری یک زن می تواند یک تو دهنی بزرگ به حاکمیت باشد چون خلاف عرف است و از نگاه آنان یک نافرمانی، کشته شدن یک زن و تبدیل شدن آن به نماد یک جنبش بزرگ اعتراضی، برای یک نظام بسیار پرهزینه تر از آن است که بتواند  با یک سناریو جدید و کشته شدن یکی از خودی هایش، به تقابل آن بیاید. اینکه عباس کارگر جاوید، قانل ندا آقا سلطان تا به حال ترور نشده و گناهش به گردن جنبش سبز نیافتاده می تواند چندین دلیل داشته باشد. یکی از این دلایل می تواند این باشد که هنوز عوامل مملکت امام زمانی و سربازان راه نواب صفوی هنوز عقلشان به اینجا قد نداده است و دلیل دیگر اینکه  می دانند این سناریو، سخیف تر و ضعیف تر از آن است که بتواند نماد یک جنبش که آن هم از شانس بد این حکومت اسلامی، زن است را به چالش بکشد.

متفکران دولت مهرورزی، استادان طرح زنان علیه زنان هستند، آنان برای مقبولیت از دست رفته دولت از در جامعه زنان وارد شدند و یک زن را به عنوان وزیر بهداشت انتخاب کردند، اما آن زن کسی نبود به جز کسی که چندی پیش در لباس نماینده مجلس، طرح جداسازی بیماران و پزشکان زن و مرد از يکديگر را به وزیر بهداشت سابق ارائه کرد و این همان بازی سیاسی بود که دولت کودتا شروع کرد و در واقع همان طرح زنان علیه زنان را کلید زد.

اما ورای تمام اینها، برای زنان اهمیتی ندارد که در یک حرکت اعتراضی در میدان هفت تیر از دست یک زن باتوم بخورد یا از دست یک مرد، آن ها به دنبال از بین بردن این فضا هستند اما برای  حکومت بسیار تفاوت دارد که این حرکت اعتراضی از طرف جمعی ضعیفه آغاز شده باشد یا از طرف جمعی از نکره های معترض. از این رو است که بایستی مردان پا به پای زنان در حرکات اعتراضی آن ها مشارکت داشته باشند. در جنبش های اخیر و نماد بارزش مشروطه و انقلاب اسلامی،  زنان بسیار ضربه خورده اند. زنان پس از پیروزی جنبش مشروطه هنوز حق رای نداشتند و همین طور پس از  انقلاب اسلامی هنوز یک ماه از پیروزی نگذشته، اولین حرکت اعتراضی آن ها به خشونت کشیده می شود. این اعتماد سازی از طرف رهبران جنبش سبز و مردان بسیار ضروری است تا قشر بیشتری از زنان به این حرکت اعتراضی و نافرمانی مدنی و عرفی بپیوندند.

– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –

پ ن : البته آقای خاتمی اضهارات بسیار سخیف تری در این جمعه داشتند مبنی بر بی هویتی ایران قبل از اسلام که در اینجا مجال برای گفتن نبود. امیدوارم دوستان دیگر در این زمینه به زودی بنویسند.