نوشته های برچسب خورده با ‘حجاب اجباری’

زنان و دختران روستایی با کلاه و پالتو!

هفدهم دی سالروز اجرای قانون منع و کشف حجاب توسط رضاشاه پهلوی، نمونه ای دیگر از اوامر استبدادی که سال‌ها است این خاک با آن دست‌و‌پنجه نرم می کند. از آن روزها 75 سال می گذرد. سال‌هایی به قامت یک عمر، در این بازخوانی تاریخی دسترسی به مادر یا پدر پیری نیست که در بطن ماجرا بوده باشد تا شاهد و روایت‌گر آن روزها باشد. ناگزیر به سراغ منابع و کتب تاریخی می‌رویم تا برگی از آن روزها را با هم دیگر بازخوانی کنیم.

پس از تابستان 1314 که مسجد گوهرشاد به خاک و خون کشیده شد و فروغی با تندخویی شاه و فریاد «زن ریش‌دار» از دربار تاحدودی دور شد و اقدامات فرهنگستانی که فروغی برای آن خون دل‌ها خورده بود تا تجدد در ایران به آرامی و با زمینه سازی فرهنگی رخ دهد، رضا شاه  به عنوان «بخشنامه نظام» با تبدیل خیابان های مشهد به میادین جنگ آن‌ها را به اجرا درآورد. با به قدرت رسیدن مدیرالملوک جم، اولین برنامه به عنوان کشف حجاب انتخاب شد و با دور شدن ادیبان و اهالی علم چون فروغی، سمیعی و ملک الشعرا بهار، افرادی چون علی اصغر حکمت مقرب درگاه شدند. طرح کشف حجاب از طرف حکمت ترسیم شد و قرار بر آن شد تا اولین قدم توسط شخص شاه برداشته شود. شاه از اینگونه رفتار‌ها دوری می کرد و حتا در مجالس بزم و عیاشی مقربین خود حضور نمی یافت و اینگونه که نقل می کنند دختران شاه به دور از چشم وی در فضاهای دیگر لباس ها و مدهای فرنگی را تجربه می کردند. تا جایی که در پی شیطنت های همدم السلطنه اگر ماجرای ازدواج با آتابای پیش نمی آمد، شاه تصمیم به تنبیهی سخت می گرفت.

روز موعود فرا رسید، همه چیز باید طبق برنامه ریزی علی اصغرخان حکمت پیش می رفت. در ابتدا شاه با همسرش تاج الملوک و دو دخترش شمس و اشرف با لباس های فرنگی و کلاه های لبه دار به دانشسرای مقدماتی آمدند. دختران دانشسرا قبلن آماده شده بودند اما چون به این نوع لباس عادت نداشتند، حرکات آنها صحنه های فیلم های کمدی را یادآوری می کرد. پس از سخنرانی شاه و پایان مراسم، حاضرانی که از مراسم باز می‌گشتند، به خیابان که می رسند باز چادرها را به سر می‌اندازند. فردای آن روز طرح در سطح وسیع تری به اجرا در آمد. پاسبان هایی که زنان و دختران خود را از آمدن به معابر عمومی منع کرده بودند خود به دستور سران خود، چادر و روسری از سر زنان می کشیدند. صدای شیون و زاری زنان شهر را پر کرده بود. در ادارات جشن هایی به همین مناسبت برپا بود که زنان کارمند در آن باید بدون حجاب شرکت می کردند و در بعضی موارد مردان کارمند بایستی با زنان خود به صورت بی حجاب در جشن‌ها شرکت می کردند. مشخصن در این روزها، مخالفت های صورت گرفت و بسیاری از کار برکنار شدند و متعاقبن به دلیل مخالفت با امر شاه به زندان افتادند. بلوایی به پا شد. مردانی که از زن هایشان طلاق می گرفتند، پدرانی که برای همیشه نام فرزندانشان را فراموش کردند و مادرانی که سالها در سوگ این روزها مشت بر سینه زدند. پاسبان هایی که به دادگاه سپرده شدند و زنانی که به دلیل سرپیچی از کار برکنار شدند. پس از این روزها، خیابان ها و کوچه ها به شدت خلوت شد و بسیاری از عبور و مرورهای ناگزیر از پشت بام ها صورت گرفت. حمام های عمومی رونق خود را از دست دادند و حمام های شخصیِ خانگی جای آن ها را پر کردند. همسایه ها تا حد امکان نیاز های همدیگر را برطرف می کردند تا نیازی به خروج از خانه نباشد. بنکدارانی که این روزها خرید مردم را می رساندند و باربرانی که در نبود مردان خانه، شغلشان رونق گرفت.

آن روزها تصویری دهشت و ترسناک از رضاشاه در ذهن همه مجسم شده بود. البته بودند قشر محدودی که شاه را در نقش منجی می دیدند که دست به کاری بزرگ زده است. منع و کشف حجاب عملن صورت گرفته و در پی آن فضا به شدت امنیتی شده بود. بسیاری از حکومت دلسرد شده بودند و در دلشان ترس به راه افتادن جریانات تابستان مشهد و مسجد گوهرشاد را داشتند.

مبارزه با حجاب اجباری

بعید می دانم اگر رضاشاه می دانست که چنین اوامری که در سطح وسیع به شکل اجباری انجام می شود با واکنش سخت‌تری همراه خواهد شد و به نوعی جامعه به تقابل از امر اجباری بر خواهد آمد، دست به چنین کاری می‌زد. بعید می دانم اگر می دانست این اجبار برای سال ها سایه حجاب بر ایران تضمین می کند، دست به چنین کاری می زد!

بعد از 75 سال از گذشت کشف حجاب اگر عمل اجباری و توسل به زور در این راه صورت نمی گرفت یا با زمینه سازی فرهنگی بزرگانی چون فروغی به صورت آرام آرام انجام می شد، حال مردان و زنان ایرانی با حجاب اجباری نمی جنگیدند و سال ها قبل با بلوغ فرهنگی-اجتماعی کشف حجاب به صورت پلکانی و به تدریج در جامعه صورت می گرفت تا جایی که هیچ نظامی قادر به بازگرداندن آن نبود ومردان و زنان باحجاب و بی‌حجاب هریک در کنار یکدیگر به مسالمت و برابری زندگی می کردند. تصور کنید که نه حجاب اجباری باشد و نه بی‌حجابی اجباری، آنگاه هیچ سازمان و کمپینی بر علیه حجاب و بی حجابی اجباری نخواهد بود، آن‌گاه باتوم لطافت زن را نوازش نخواهد کرد و آن‎گاه زنان یکی از بزرگترین سد های متعارض با برابری را در پیش خود نخواهند دید.

هزاران اگر و اما، اگر اینچنین نمی شد…

سلام خانوم رهنورد، ما مخلص شما هستیم نسل اندر نسل، پدرمان مخلص شما بود از همان زمان که زهره کاظمی بودید حالا ما هم مخلص زهرا رهنورد هستیم، انشالله برسد به نسل های آینده. امروز صحبت هایتان را در مورد لایحه حمایت از خانواده خواندم و احساس کردم در دلم قند می سابند. این بار از اینکه همه چیز را به اسلام نچسباندید خیلی به دلم چسبید. دلمان لک زده بود از طرف شما زبانم لال رهبران جنبش که هیچگاه داعیه رهبری ندارید ولی راهپیمایی لغو می کنید، کلامی در باب هویت ملی بشنوم که به حمد خدا حاصل شد.از آنجا که هر شب و نصف شب به همه گیر میدهم که فلان چیز را گفت و بهمان حرف را نزد، بی انصافی دیدم از این صحبت هایتان بگذرم.

خانم رهنورد در جمعی از زنان قرآن پزوه گفتند: حاکمیتی که ادعای دین ودینداری دارد چگونه جمعیت های میلیونی را در خیابان سرکوب می کند و فرزندان مردم را در زندان ها شکنجه و اعدام می کند و یا با لایحه من در آوردی بنام لایحه حمایت از خانواده کمر به انهدام خانواده های این ملت می بندد. آنقدر به مردان در این لایحه حمایت از خانواده اهانت شده که گویی مردان کشور ما فقط شخصیتشان شهوت است و زنان ما فقط منتظرشوهر هستند. باید به آنها گفت کدام یک از شما حاضرید این لایحه حمایت از خانواده در مورد خانواده خودتان اعمال شود؟ حاکمیت حاضرند دخترشان صیغه شوند یا خانم های نماینده مایلند به جرم اینکه از صبح تا شب مشغول فعالیت های اجتماعی هستند همسرانشان زن چندم بیاورند چه ازدواج دائم کنند و چه ازدواج موقت؟

تکبیر، جای خوشحالی است که بالاخره یکی پیدا شد و این صفت حیوانی را دور از مردان ایرانی دید و به نوعی چند همسری حاضر در ایران را نتیجه همان تهاجم فرهنگی دیرینه دانست وگرنه ما کجا و چند همسری کجا.

برای همین است که معتقدم لایحه حمایت از خانواده اسم بی مسمایی است و در واقع لایحه اهانت به خانواده است که اولا این لایحه تخریب خانواده است و دوما این لایحه ای است ضد ملی، هم اهانت به مردم و هم اهانت به زن در آن مندرج شده است.

وقتی این جمله را می خواندم از خدا خواستم تا به صحرای کربلا و اسلام چسبانده نشود که همه مزه اش به تلخی چشیده خواهد شد، اینکه تک همسری را ضد اسلام ندانستید و آن را ضد ملی معرفی کردید برای ما ملت تعریف از هویت ملی ندیده بسیار خوشحال کننده بود.

باید بدانیم که اصولا اجبار با عشق و اختیار در تضاد ابدیست واجبار و خشونت لجاجت به دنبال دارد. باید دست از خشونت نسبت به زنان و جوانان برداریم و کارهای فرهنگی را سرلوحه خود کنیم و انتخاب را به دست مردم بسپاریم.

تا حالا این حجاب اجباری رو از زبان هیچکدام از اصلاح طلبان نشنیده بودم، که الحق پسندیده بود برای اولین بار از زبان شما شنیده شود نه یکی مثل آس ممد تمدنی که دو روز بعد زیر حرفش بزند. پس یادت باشد که خودت گفتی حجاب اجباری نباید باشد، زن است و حرفش، حالا ببینیم و تعریف کنیم.

ترجیع بند آزادی بدون قید و شرط زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات و رسانه ها و انتخابات آزاد که خواسته جنبش سبز است از جمله مواردی است که می تواند مردم ما را از در افتادن به دام دیکتاتوری محافظت کند.

خدایی جا دارد این شوهر گرامیتان نیز از شما یاد بگیرد، همش دلم تپ تپ می کرد که نکند باز نزدیک این روز قدس باز حرف از اصول مغفول قانون اساسی زده شود. از اینکه در مورد خواسته های مشترک جنبش سبز صحبت کردید بسیار ممنونم، به حق خواسته های مشترک جنبش سبز، چیزی نیست جز، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی اجتماعی و انتخابات آزاد.

البته خانوم رهنورد در صحبت هایشان گریزی به انقلاب منحرف شده اسلامی و اسلام رحمانی زدند که به ما مربوط نمی شود، اجرشان با فاطمه زهرا!

و باز هم همان تفکر ترسناک، این بار در لانه زنبور، در همان اتاق فکر. این همانی است که سال ها است در کوچه و خیابان بیش از هر چیز دیگر به چشم می خورد و به ذوق می زند.  این بار بر سر و تن کسانی که بسیار از این خط قرمز فراری بوده اند و چندین بار پای از این خط فراتر گذاشته اند، حال چه شده است که اینگونه، حتی از مادر من که سالهاست حجاب بر سر دارد، سختگیر تر شده اند در امر حجاب، و این گونه  بر سر و روی کشیده اند!

این روزها ،نگاه های متفاوتی در جامعه در امر حجاب سرگردان است که خبر از چند دستگی اعتقادی بر نوع وجود این تفکر وجود دارد.در بحبوحه جام جهانی در نوع نمایش تماشاگران، نگرش ملایم تری را می بینیم  که آن هم دو دلیل دارد یک،سرمای زمستان آفریقای جنوبی و دیگر اینکه، صاحب منصبان از موج استقبال ایرانیان به برنامه های ماهواره ای با خبر شده اند و به نوعی قصد بازگرداندن مشتریان سابق خود را دارند که سالیان سال به نوعی با اجبار و اکراه چشم به این جعبه جادویی می دوختند.

یاد دارم دورانی که دیوید بکهام بازیکن سابق تیم ملی انگلستان، که به دیدار ملکه انگلیس رفته بود و در پوشش خود هیچ تغییری ایجاد نکرده بود و با همان لباس های مد  روز، یعنی شلوار پاره و گاه وصله شده، با ملکه رو به رو شد. اما چه بر سر این بخت برگشتگان هنرمند ما آمده که این گونه یک شبه تغییر یافته اند و قصد حجاب و زینت زن کرده اند. این یعنی آن که ما سالها بی عفت و پاکدامنی بوده ایم و حال که به محضر رهبر انقلاب شرفیاب شده ایم، قصد تطهیر داریم.

نگویید این ریاکاری است که من باور ندارم، ریا همان است که برای فریب طرف مقابل است و به نوعی با حرکت مرموزانه انجام می شود، نه این افسانه، الهام و بهاره که اینگونه جار می زنند: این همان چماق دینی است که بر سرمان فرود آمده.در نگاهشان شرم موج می زند، شرم از نه گفتن به آنچه باور دارند، شرم از پشت کردن به مردم.این همان حجاب اجباری است و تفاوتش اینجاست که این بار نقش گشت ارشاد را خود رهبر معظم ایفا می کند. همان که چندی پیش دایره لغاتی اش به سگ منتهی شد، همان که روزی روزگاری در شرح نهج البلاغه دستی داشت.

این گزارش تصویری مرا ناگاه به یاد همان بیدادگاه های اسلامی یک سال پیش انداخت، که برخی در آن روز ها به ناچار چند روزه منقلب شدند و به کشتی نظام برگشتند. چگونه می توان باور داشت که این جماعتی که پس از آزادی جعفر پناهی از چنگال رهبر معظم انقلاب با یکدیگر تماس می گرفتند و به یکدیگر تبریک می گفتند، حال اینگونه در برابرش سر تعظیم فرود آورده اند.

قصد دادگاهی ندارم، که چرا و چگونه پا در این دخمه گذاشتند، اما حرف دلم این است که هر که بر ظلم سر تعظیم فرود آورد، ننگش باد.