امیر مومنان! به خیالت در شلوغ ترین زمان قم، به آنجا سفر می کنی و در جمع عاشقانت طنازی می کنی، ما میکروب می شویم و تو مظهر پاکی ها و همه چیز تمام می شود؟ نه سید علی، از این خبر ها نیست. می دانم وقتی که بر صندلی حقارت تکیه زده ای و سخن می رانی، مدام دنبال اخبار آن کسی هستی که عظمت تو را به لجن کشید و معظم خواندنت را به سخره گرفت. خیال کرده ای با آوارگی زن و بچه احمد زیدآبادی، تخت سلطنت مجتبی برقرار خواهد شد، نه سید علی، از دل همان زندان هزاران احمد زاییده شده است که هر یک برای خود موسا شده اند که با ریش تو بازی کنند، فرعونی ات را به تمسخر بگیرند، سید علی تو کاریکاتور یک دیکتاتوری، کاریکاتور یک ولی امر مسلمین، اما نسخه اصلی خر دجال هستی.
خیال کرده ای با خوراندن تکه های کاغذ بازجویی به عبدالله مومنی در ماه رمضان، عبدالله را از نفس انداخته ای؟ نفس عبدالله اینجاست، همان جا که تو سعی داری میکروبش بخوانی. یابن رسول الله، ای نواده زین العابدین، شجرنامه ات را دیده ام، به اندازه کافی خندیده ام، بس است دیگر این همه لودگی، دلقک بازی تو و همراهانت به تلخک بازی می نماید. چند شیوا، مهسا، ژیلا، ترانه می خواهی تا به پایت بیافتند و زار بزنند تا تو از درِ تواب سازی در آیی. سید علی تمام شد آنچه نباید می شد، شد و ما میکروب ها تو را به گند کشیده ایم و تو با لیاقت تمام، دیکتاتور سال می شوی.
یابن رسول الله، تو دشمن منی، تو قاتل نفس شعورهای خفته در اوین و گوهردشتی، مجیدهایی که هر یک هزار کرور به مجتبای تو می ارزند، شعوری که حتا نسل ها بعد که سرفصل شجره شان برسد به مجتبا، هنوز اندر خم یک کوچه اش خواهند بود. این شب دراز است، امیرالمومنین جهان جمکران. نشاشیده ای، شبت دراز است و قلندر های میکروب وار بیدار و از پی فتنه، تو را از پا در خواهند آورد. نامش را هر چه می خواهی بگذار، می خواهی فتنه، دشمن، میکروب، گوساله و هر خزعبلات دیگری که چون عفونت از تو برون می ریزد، اما این مهم است که بعد از یک سال و اندی از افتادن پرده جنایات سی ساله ات، هنوز رعشه در بدنت نمایان است. رعشه ای از ترس جوانان وطن، نه آن جوانانی که وحشی وار به این ور و آن و ور حمله می برند،خوب می دانی آنهایی را می گویم که با سکوتشان تو را شکستند و دار و دسته خونخوارت آن ها را به خاک افکند.سید و مولای جماعت خودجوش، که در شلوغترین روز قم در سال، به پابوست آمده اند. اگر این فتنه برای تو هراسی نداشت، از چه رو است که در هر مجلسی با عصبانیت از آن سخن می گویی، عصبانیت در جشن تولد امامی که از آستانش خرج جماعت چاپلوست، مهیا می شود.
بهتر است واکسینه را فراموش کنی، پاستور هم به کاخ مرمرت قدم بگذارد نمی تواند علاجی برایت پیدا کند. اعتراض های ما یک درد مشترک است، ما آن را فریاد زده ایم، ما چون یک سرطان به شیوه یک خرچنگ به جانت افتاده ایم. ما پسر رسول الله را از پای در می آوریم.
حوصله کن
صبح که باران آمد
همه ی ما
زیر فواره ی گل سرخ
نماز خواهیم خواند.
این حرف ها از تو بعید است سید علی!
ابداً!
تو فکر کی می کنی من بی خبر مانده ام
که بر این مردم خسته چی می رود؟
سید علی صالحی