تحقیر به چه معناست؟استاد علی اکبر دهخدا در لغتنامه اش تحقیر را خوار و کوچک شدن و همراه با تصغیر معنا می کند. تحقیر همانی است که از روی قلدری، غرور طرف مقابل شکسته شود، حال این غرور می تواند فردی باشد یا در ابعاد بزرگتر تحقیر ملی یا عقیدتی باشد. در مقابل واژه تحقیر می توان سرافرازی وسربلندی را یافت که از بالاترین ارزش هاست. انسان هایی که با مرض حقارت کنار می آیند در ابتدا به خود ضرر می رسانند و پس از آن به جامعه و همزیستان خود.
برای درک بهتر واژه تحقیر و حقارت سوالی دارم با این زمینه، بهشت به فرض وجودی یا به عنوان فضایی رویایی به عنوان بالاترین سقف آرزوی یک انسان قرار دارد. اگر شرط ورود به بهشت تحقیر باشد، آیا به آن تن در می دهید؟ فرشته ای بر سردر بهشت ایستاده است و به آنان که قصد ورود دارند توهین می کند و تک تک آنان را تحقیر می کند. اگر با شما نیز چنین رفتار شود، آیا حاضر به پذیرش تحقیر و ورود به بهشت و رسیدن به بزرگترین آرزویتان هستید؟
دیشب که همراه جمعی از دوستانم به دیدار محمد رفتم این تلنگر تحقیر به ذهنم خورد.محمد در میان حلقه دوستان از سفرش می گفت، به کربلا رفته بود و از برآورده شدن یکی از آرزوهایش می گفت که چقدر دلنشین بوده است اما پررنگ ترین قسمت حرفهایش، روایت عبور از مرز بود. از رفتار بد ماموران مرزی که ساعت ها زائران ایرانی را در گرمای تابستان، زیر آفتاب نگه داشته بودند و به آنان بی اعتنایی می کردند، تعریف می کرد که وقتی یکی از زائران اعتراض کرد، گارد مرزی او را دستگیر کردند و دو روزی در بازداشتگاه مرزی نگهش داشتند. قبلن هم از این حرفها شنیده بودم، از رفتار بد سربازان عربستان سعودی با مسافران ایرانی، از انگشت نگاری از هر ده انگشت آنها، از تفتیش بدنی و شیطنت سربازان عرب در برابر زنان ایرانی، از تحقیر مسافران و زائران ایرانی زیاد شنیده ام و اینکه خود هیچ وقت حاضر به قبول چنین تحقیر و نوع برخوردی نیستم که در کنار کوچک کردن شخصیت خودم، به شخصیت ملی و اعتقادی ام توهین شود.
در این حال و هوا به یاد دیالوگ معروف محمدرضا فروتن در فیلم اتوبوس شب افتادم. در سکانسی که محمدرضا فروتن به عنوان یک سرباز عراقی به دست سربازان ایرانی اسیر شده بود . یک سرباز ایرانی، او را تهدید به مرگ می کند و در ادامه سرباز عراقی را با الفاظ و رفتارش تحقیر می کند که محمدرضا فروتن در نقش سرباز عراقی می گوید:
«می کشی بکش، تحقیر نکن«.
در خداحافظی با محمد در آن مجلس شبانه به او گفتم: می روی برو اما تحقیر نشو.
به دنبال بیان دلیل اصلی این حقارت نیستم که همه شما بهتر از من می دانید دلیلش را کجای این سی سال پیدا کنید واین که راه حل آن چیست. تنها می خواستم همانطور که این تلنگر دیشب به من زده شد به دیگران هم زده شود.